چهارشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۰ - 15:50 - امید طاهرنژاد -

هایدگر را یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم دانستهاند.
هایدگر زادۀ منطقۀ روستایی «جنگل سیاه» در آلمان بود و تا انتهای عمر دلبستگی شدیدی به زادگاه خود داشت.
این فیلسوف آلمانی زندگی نسبتاً بیماجرایی داشته است.
البته همکاری رسواییآمیز او با نازیها نقطه ای در زندگی اوست که گاها شخصیت وی را تحت الشعاع قرار داده است.
راه طولانی تفکر هایدگر، بسیار رنگارنگ و غنی است. مسیری که از مسیحیت آغاز شد، به بیخانمانی و فناوری اندیشید، به یونان باستان هجرت کرد و در آخرین سرمنزل خود در آیین دائو سکونت گزید.
شکی نیست که بخشی از فلسفه جدید در غرب توسط مارتین هایدگر بسط و گسترش یافته است، این گسترش در حقیقت در امتداد جریان فکری عصر جدید است که در فرانسه با دکارت آغاز شده و در آلمان توسط کانت به اوج خود رسیده است.
آثار هایدگر بر طیف گستردهای از جنبشها و حوزههای فلسفی قرن بیستم، از پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم تا پراگماتیسم و پستمدرنیسم، هرمنوتیک، الهیات و اخلاق زیستی نفوذی بیمانند داشته است.
پدیدارشناسان و پراگماتیستها ساختزدایی عقلانیت دکارتی را در او تحسین میکنند.
فراخوان «اصالت» نظر اگزیستانسیالیستها را به خود جلب میکند
و هواداران محیطزیست تأملات هایدگر درباره «ویرانی زمین» را ارج مینهند.
گسترۀ تأثیر نوشتههای هایدگر به حدی است که شاید برخی افراد آنها را مجموعۀ درهمجوشی از انواع موضوعات نامرتبط بدانند؛ اما با آنکه در مجموعۀ آثار او که نزدیک به صد جلد است، به مسائل بسیاری پرداخته شده است، پیوستگی قابلتوجهی بین این متون در کار است و همگی پیرامون پرسشی پایهای میچرخند.
اینکه آیا ممکن است یگانگی زندگی انسانی را با احساس «در خانه بودن» در جهان سازگار سازیم؟
آیا میتوانیم به نحوی اصیل و متفاوت با دیگر انواع موجودات زندگی کنیم، بی آنکه ناچار خود را همچون بیگانهای بنگریم که از واقعیت جدا افتاده است؟
هایدگر در سراسر زندگی حرفهای خود به این پرسش، البته با دگردیسیهای مداوم، پاسخی یکسان داده است و آن این پاسخ است:
باید بر «فراموشی هستی» چیره شویم؛ زیرا بهیادآوردن و تأمل در هستی است که ما را بر بازشناسی یکتاییمان و حس در خانه بودن توانا میسازد.